شوکهای بزرگی که از سرگذروندیم
میدونید مدتهاست به این فکر میکردم که احتمالا هر کسی با هر بکگراند و گذشتهای مشکلات خاص خودش رو داشته، هر کسی ممکنه با چیزهای مواجه بوده که ما در مورد نزدیکترین آدمهای زندگیمون هم ازش بیخبر باشیم اما به عنوان کسی که توی ایران دنیا اومده و اونجا شکل گرفته فکر کردم ما چقدر شوکهای بزرگی داشتیم که مثل خیلی چیزهای دیگه ممکنه در طی اون روزها و ساعتها متوجهش نبودیم.
گذشته از مسائل و مصائب خانوادگی که در مورد ما و در بهترین حالت به صورت ناخداآگاه بهمون تحمیل شده، چیزهای مشترک زیادی داریم، چیزهایی مثل گذروندن جنگ، خفقان سیاسی طولانی در برهههای مختلف، دو گانه زندگی کردن در جمع دوستان، خانواده و در محیط بیرون. همهی اینها شاید هر کدومش برای هر فردی مقوله جداگانه و قابل بررسی باشه ولی در مورد ما که بیرون از ایران زندگی میکنیم و تازه به صورت خود خواسته و تلاش خودمون مهاجرت کردیم، دوری از خانواده و عزیزان طی سالهای طولانی خودش داستان جداگانهای است.
دو سه سال پیش و در اوج کرونا، یکی از همکاران آزی توی جمع مجازی از این گلایه داشت که مثلا دو سه ماهیه که پدر و مادر و خانوادهاش رو ندیده و من تو اون لحظه فکر کردم که من آخرین بار سال ۲۰۱۸ والدینم رو دیدم و در طی این روزها دور و دور و دورتر شدیم. این چیزی بوده که بر اساس شرایط زندگی خودمون انتخاب کردیم و حالا هم کفهی زندگی بیرون از ایران خیلی سنگینی میکنه و نمیتونیم بابتش گلایهای داشته باشیم، اما در عین حال این چیزی از اون درد و غمی که بهمون در طی سالها وارد کرده کم نمیکنه.
بدتر از ما، یکی از همکاران نزدیکم که همسرش درگیر سرطان شده و دکترها بهش گفتن فرصت زیادی نداره و به صورت خیلی کوتاه دارن خودشون رو برای بدترین شرایط ممکن آماده میکنند، همین همکارم چند ماه پیش بهمون گفته بود این زندگی مهاجرهاست، چیزیه که خودمون انتخاب کردیم. از حرفش مدتها گذشته اما چیزیه که من توی ذهنم باقی مونده…
چیزهای دیگهای هم هست که میخواستم در ادامه جلسههای مشاورهام اینجا ازشون بنویسم اما فکر کردم شاید یه کمی مطلب رو طولانی و نامربوط بکنه، پس فعلا ازش صرفنظر میکنم و بعدا جداگانه در موردش مینویسم.