رضایتمندی از کار بعد از مهاجرت

یه زمانی شاید حدود دو سه سال پیش، حس می‌کردم خیلی از کارم راضی نیستم، یعنی اینکه اصولا تو پایان روز کاری حس خیلی شاد و رضایتمندی نداشتم، وقتی می‌خواستم کارم رو شروع کنم خیلی هیجان زده نبودم، وقتی بعد چند بار تلاش، فکر کردم احتمالا نمی‌تونم اینجا پوزیشن جدیدی هم بگیرم حس کردم خیلی واسم فرقی نداره توی جلسه‌ها و حرفها مشارکتی کنم. اگه هم چیزی می‌گفتم فقط برای این بود که بگم اوکی، منم اینجا نشستم، هستم!

راستش فکر می‌کردم وقتی حقوق نسبتا خوبی دارم می‌گیرم و کارم خیلی flexible برای چی باید عوضش کنم؟ چرا باید از جایی که همه آدمها و کارها رو می‌شناسم خودمو بندازم تو کاری که حداقل برای ماههای اول دردسر و شلوغی و بدو بدو داره؟ چرا باید ریسک بکنم؟ همه‌ی اینها به این معنی بود که دلم نمی‌خواست ]علیرغم اینکه می‌دونستم محیط کار ایده آلی ندارم[ از اون محل و نقطه امن خودم بیرون بیام.
نمی‌خوام دوباره حرف تکراری بزنم که چی کار کردم و چطوری تصمیم گرفتم، اما الان بعد حدود شش ماه علیرغم اینکه روزهایی بوده که سرم خیلی شلوغ بوده و گاهی بین ۹ صبح تا ۵ – ۶ در حال کار کردم بودم، گاهی خیلی استرس داشتم، گاهی نمی‌دونستم باید چطوری مشکل رو حل کنم اما با همه‌ی اینها اصولا در پایان روز حس خیلی خوبی دارم، بیشتر هفته‌ها حس می‌کنم چیز جدیدی یاد گرفتم، دستاورد جدیدی توی کارم دارم. خیلی روزها بوده بعد از پایان کار به خودم گفتم واووو! چه چیز جالبی بود…

هفته‌ی پیش با مدیرم جلسه داشتم، ازش سوال کردم نظرت در مورد مدتی که من دارم کار می‌کنم چیه؟ جلسه در مورد این بود که انتظار دارم یکسال، دو سال آینده کجا باشم و خودمو کجای شرکت می‌بینم و اونها چه کمکی می‌تونند به من بکنند، گمونم خوب تونستم صحبت کنم و از پایان جلسه راضی بودم.

امروز کسی ازم پرسید فکر می‌کنی تا چند ماه و چند سال آینده همین حس رضایت رو داری؟ جوابم اینه که نمی‌دونم! اما چیزی رو که می‌دونم، حس می‌کنم بعد چندین سال کار کردن و تجربه‌ی کار کردن اینجا بیرون از ایران، می‌دونم از کارم چی می‌خوام و تا حدودی می‌دونم دارم تو چه راستایی حرکت می‌کنم. برای یادگرفتن بیشتر برنامه دارم، می‌دونم امسال باید چه Certificate جدیدی بگیرم و خودمو تو چه بخشهایی قوی‌تر کنم. همه اینهایی که گفتم آسونه؟ نه. آیا بهتر نبود که همونجای قبلی می‌موندم و راحت به زندگیم می‌رسیدم؟ قطعا نه! من هنوز احساس می‌کنم خیلی زوده که بخوام یه جایی بشینم و ساکن باشم، از اینکه می‌تونم نیروی موثری باشم خوشحالم. یه خوشحالی درونی که خودم رو راضی نگه می‌داره!

اینها رو برای چی نوشتم؟ برای اینکه یکی مدتها پیش ازم پرسیده بود چند سال بعد از مهاجرت از کارت، چه حسی در مورد کارت داری؟ از زندگی شغلی خودت راضی هستی؟