تجربه زایمان و بچه‌دار شدن در استرالیا

تو چند روز قبل خانواده ما بزرگتر شد و پسرمون هم دنیا اومد، برای همین و بر اساس حال و هوای خودم از تجربه بچه‌دار شدن و بچه‌داری در مهاجرت بیشتر اینجا خواهم نوشت. هنوز همه چی خیلی جدید و تازه‌ست، سرمون خیلی شلوغه و هنوزم روتین خیلی چیزها رو پیدا نکردیم اما تصمبم گرفتم تو فرصت خالی و به قولی تا داغم این‌ها رو بنویسم، خیلی پیش اومده که بچه‌های استرالیا از شرایط بچه‌دار شدن اینجا ازم پرسیدن.
قاعدتا چیزهایی رو که می‌نویسم بر اساس تجارب و نگاه شخصی خودمه و ممکنه برای آدمهای دیگه متفاوت باشه، خیلی چیزها ممکنه مربوط به استرالیا باشه و بعضی چیزها هم ممکنه بر اساس ایالت محل سکونت متفاوت باشه.

 

تجربه بچه‌دار شدن:‌

خب اگرچه این خیلی شخصی به حساب می‌آد اما می‌تونم بگم در مورد ما «بچه‌ی اول» خیلی هیجان زیادی داشتیم. طبعا ناشی‌تر هم بودیم اما در مورد بچه‌ی دوم من بالاترین استرس سالهای اخیر رو تجربه کردم. هر وقتی که برای معاینه و ویزیت می‌رفتیم، هر بار که صدای ضربان قلب بچه رو قرار بود بشنویم خیلی مضطرب بودم. یکی از همین روزها وقتی داشتم توی آفتاب به سمت بیمارستان رانندگی می‌کردم به وضوح متوجه بودم که دستهام یخ یخه، توی بیمارستان و موقع تولد بچه مطمئن نبودم که بتونم احساساتم رو کنترل کنم و گریه نکنم. انگاری که یه بار خیلی سنگینی رو روی زمین گذاشته بودیم.
در مواجه با بچه، در مورد خیلی چیزهایی که درباره بچه اول هیچ ایده‌ای نداشتم خیلی بهتر بود. دیگه در مورد لباس یا پوشک عوض کردن یا حمام دادن یک موجود خیلی کوچولو ترس و اینکه باید چی کار کنم همراهم نبود.

خانواده و دوستان نزدیک:

ما بر اساس شرایطمون متاسفانه امکان همراهی خانواده رو نداشتیم که همین کار رو سخت می‌کرد. در عوضش دوستان خیلی خوبی داریم که همچنان از هر کمکی دریغ نمی‌کنند. دوست دارم یکبار مفصل در این مورد بنویسم. بنویسم که اگر هنوز مهاجرت نکردید و بیرون از ایران هستید، اگه بهتون گفتن از ایرانی‌ها دوری کنید باور نکنید که شما تا آخر به همراهی خیلی از همین بچه‌ها و دوستان احتیاج دارید. خلاصه بگم برای ما که اینجا خانواده نداریم خیلی از همین دوستان حکم خانواده‌ی نزدیک رو بازی می‌کنند.

 

بیمارستان:‌

یک چیز جالب بگم، نمی‌دونم تو ایران پروسه‌ی زایمان چطوریه، اما در استرالیا بر خلاف چیزی که خیلی از ایرانی‌ها فکر می‌کنند اگر سراغ بیمارستان خصوصی بروید می‌تونید انتخاب کنید که دوست دارید به صورت طبیعی زایمان کنید یا سزارین. اینجوری نیست که قطعا همه شما رو به سمت زایمان طبیعی هدایت کنند.
در تجربه‌ی ما پروسه و شرایط بیمارستان خیلی خوب و قابل قبول بود، در مورد کوچکترین کارها حتما قبلش همه چیز رو با بیمار چک می‌کنند. شب قبل از اینکه به بیمارستان بریم خود پزشک بیهوشی و بی‌حسی با همسرم تماس گرفت و شاید حدود پونزده تا بیست دقیقه در مورد اینکه چه اتفاقی قراره بیفته و چه چیزهایی در انتظارمون خواهد بود صحبت کرد.
برای سزارین اصولا بیمارستانهای خصوصی تا ۵ شب مریض رو نگه می‌دارند، در طول این مدت به جز رسیدگی‌های اولیه خیلی مشاوره‌ها از نوع شیر دادن تا چطوری بچه رو حموم کنیم و … رو به مادر و پدر آموزش می‌دهند که به نظرم خیلی با اهمیته، به خصوص برای اونهایی که تجربه‌ی قبلی ندارن و به یکباره با یک موجود کوچیک و دوست داشتنی روبرو می‌شوند.

 

بیمارستان دولتی یا خصوصی؟

این مورد بیشترین چیزیه که از من سوال می‌کنند و من بر اساس تجربه‌ی شخصی فکر می‌کنم اگر شرایطش رو دارید روی بیمه‌ی خصوصی‌تون بیمه Pregnancy رو بگیرید و با یه مبلغ ناچیزی به صورت out of pocket می‌تونید از امکانات بهتری استفاده کنید.
باز هم تاکید می‌کنم بر اساس نگاه من، وقتی قراره توی زندگی یک یا دوبار همچین اتفاقی رو تجربه کنیم چرا سعی نکنیم که این پروسه راحت‌تر و بهتر انجام بشه؟ اشتباه نکنید اگر به هر دلیلی تصمیم گرفتید سراغ بیمارستان دولتی برید این به معنی نیست که خدمات و سرویس خوبی رو دریافت نمی‌کنید اما خب به هر حال اگر تجربه‌ی بیمارستان دولتی و خصوصی در استرالیا را داشته باشید حتما می‌‌دونید که در بخش دولتی کمی همه چیز کند و معمولی‌تره. در هر حال نظر من اینه اگر شرایط و امکاناتش رو دارید بیمارستان خصوصی را انتخاب کنید.
به خصوص اینکه ما اینجا به اون صورت حمایت نزدیک خانواده رو نداریم و اون جند شب بیمارستان برامون خیلی بیشتر حایز اهمیته.
خیلی چیزها واقعا بستگی به اون midwife داره که شما رو طی روزهای بعد همراهی می‌کنه بعضیاشون اونقدر خوب و حمایتگر هستن که من هنوز بعد ۵-۴ سال، اسم اون خانم پیری که به من حمام کردن بچه رو داد فراموش نکردم. اما خب بعضیاشون هم فقط و صرفا به اون وظیفه‌شون عمل می‌کنند. این بخش هم خیلی به شانس شما بستگی داره!

 

موبایل:‌

اینجا چون از خانواده و دوست آشنا دوریم خیلیا توقع دارن خیلی زود بهشون خبر بدیم، من خودم موقعی که قرار بود توی اتاق بریم اینترنت رو قطع کردم و حتی یکی دو ساعت بعد از اینکه به اتاق برگشتیم هیچ تلفنی رو جواب ندادم که بتونیم یه کمی جمع و جور بشیم. یکبار که داشتم تماسم رو reject می‌کردم یکی از پرستارها گفت این حق شماست که هر وقت که لازم دونستید و دوست داشتید با بقیه صحبت کنید الان یکی از مهمترین زمانهای زندگیتونه، خودش گفت چند وقت پیش اینو به یه مادر دیگه گفتم و پیشنهاد کردم اگه دوست داری موبایلت رو بذارم روی میز کناری، می‌گفت طرف گفت اگه چیز اضطراری پیش بیاد چی؟ گفتم هیچی پیش نمی‌آد اگه چیز اضطراری باشه پلیس و آتش‌نشانی می‌رسن! می‌گفت اون زمانها که موبایل و اینترنت نبود وضعیت بیمارستان و مریض‌ها هم طور دیگه‌ای بود. نمی‌دونم چرا کل محاوره واسم جالب اومد و دوست داشتم ازش بنویسم.

 

مرخصی زایمان برای پدر و مادر:

مادرها بین شش تا یکسال مرخصی زایمان دارند اما این به معنی این نیست که توی این دوره حقوق کامل می‌گیرند. بخشی از پول رو دولت بر اساس درآمد خانوار و … پرداخت می‌کنه، شرکتها هم که بستگی به قوانین و پالیسی خودشونه، در مورد آقایون هم همینطور. اصولا اگر Contractor هستید که بایستی مرخصی بدون حقوق بگیرید و دولت تا یکی دو هفته حداقل حقوق رو بهتون پرداخت می‌کنه و اگر که permanent هستید که باز هم بستگی به قوانین شرکتتون داره، من برای دخترم فقط یک هفته مرخصی داشتم و برای بچه‌ی دوم شانس این رو دارم که چهار هفته مرخصی با حقوق داشته باشم و بتونم کمک بیشتری باشم، زمان بیشتری رو با خانواده‌ام بگذرونم و سعی کنم از این دوران لذت ببرم. توی کارهام نوشتم در این مورد هم بیشتر بنویسم چون فکر می‌کنم خیلی جا داره که به پدرها و حال و هواشون هم پرداخته بشه.

 

باز هم بیشتر خواهم نوشت!