سفر به گولدکوست

حدود پنج سال پیش، اولین سفر ما خارج از NSW مسافرت به گولدکوست بود. اون روزها و به دید آدم تازه مهاجرت کرده چیزهای دیگه‌ای رو اونجا دیدم و تجربه کردم، و حالا بعد از چند سال، دید دیگه‌ای از Gold Coast داشتم و از چشم یک «پدر» چیزها و سرگرمی‌های دیگه‌ای رو از شهر دیدم و با خانواده و دختر کوچولوم چیزهای جدیدی رو تجربه کردیم.
اون زمان و موقع برگشتن از سفر، فکر کردم شاید دوباره پنج شش سال دیگه برگردم به Gold Coast، اما راستش هیچ وقت (مثل خیلی آدمهای دنیا) فکر نمی‌کردم ۵ سال بعد توی دوره کرونا باشه و عملا با وجود پاسپورت استرالیایی، امکان مسافرت به بیرون از کشور ممکن نباشه!

در هر حال، این بار تصمیم گرفتیم مسیر تقریبا ۹۰۰ کیلومتری رو با ماشین از سیدنی به گولدکوست بریم و شاید بخاطر دوره کرونا و زندگی ساکن سال پیش بود که این سفر زمینی خیلی به من چسبید! اون قدری که باز هم دوست دارم تجربه‌ش کنم! تصمیم دارم دفعه‌ی دیگه حتما دوچرخه رو هم با خودم ببرم، هر روز توی گشت و گذار شهر فکر کردم اگه دوچرخه خودم همراهم بود عالی می‌شد!

با شروع فصل سرما و پاییز سیدنی دوباره به تابستون و گرمای کوئینزلند رسیدیم، چیزی که توی مسیر برای من جالب بود این بود که بعد حدود ۹-۸ ساعت رانندگی پیوسته همچنان در ایالت NSW بودیم. گمونم اگر بخواهیم مقایسه کنیم مسیر تهران تا بندرعباس رو در نظر بگیرید، توی مسیر چند تا استان و شهر رو بایستی پشت‌سر بگذاریم؟

 

«کار داشتن» و «شغل» مهمترین نکته‌ی هر جای دنیاست! اما اگر من به چند سال پیش برگردم حتما در کنار شهرهای بزرگ، به جاهای کوچیک هم فکر می‌کنم. سبک زندگی، آروم بودن زندگی چیزهایی بود که در مقابل شهر بزرگی مثل سیدنی بیشتر به چشمم می‌اومد، طبعا هزینه‌های مختلف زندگی از خرد و خوراک تا هزینه مسکن تو شهرهای کوچیک خیلی کمتر از کلان شهرهاست.
زندگی توی سابرب‌های سیدنی خیلی آروم و خلوته، چیزی که واقعا من دوستش دارم اما در عوضش مرکز شهر CBD گولدکوست همیشه شلوغ و پرهیجانه، خیابون حتی شب‌ها شلوغ و پر رفت و آمده…
خیلی چیزها توی گولدکوست متفاوت از سیدنیه، رانندگی آدمها که به نظرم در سیدنی خیلی بهتر و محتاط‌ تره! اما با وجود همه اینها زندگی، آروم در کنار ساحل قشنگ شهر، بارها و رستورانها حس و حال خوبی داشت…

 

چیزی که الان و به صورت جدی بهش فکر می‌کنم احتمالا تو دوره‌ی بازنشستگی می‌تونیم به جاها و شهرهای اطراف فکر کنیم، چه دلیلی داره توی شلوغی و هیاهو کلان شهرها باشیم؟ راستی این هم نشونه‌ی خوبیه من سالها پیش که ایران بودم همیشه درگیر روزمرگی بودم، خیلی امکان فکر کردم و برنامه بلند‌مدت رو نداشتم، اما حالا اینجا می‌تونم به سالهای آینده فکر کنم، می‌تونم حتی در موردش برنامه ریزی کنم و از این بابت خیلی خوشحالم که اینجا زندگی می‌کنم!

بعد از مدتها دوست داشتم این سفر و چیزهایی که توی ذهنم بود اینجا بنویسم و با خوانندگان احتمالی «یادداشتهای اینجانب از نیمکره جنوبی» به اشتراک بگذارم!