فاصلهها بعد مهاجرت چطوریه؟
نمیدونم قطعا این چیزهایی که میخوام بگم خیلی بستگی به آدمها و روابط اونها داره، زیاد شنیدم که گفتن رفاقتها بعد از مهاجرت، صرفنظر از فاصله به شکل خوبی و مثل قدیم همچنان برقراره، اما در مورد من اینجوری نبوده! آدمها دور شدن، فاصله گرفتن. شاید بهتر باشه تا بگم من دور شدم و فاصله گرفتم!
بیشتر مواقعی که میخوام با یک نفر تو ایران صحبت کنم انگاری که قراره سختترین کار دنیا رو بکنم، از چند ساعت قبلش با خودم کلنجار میرم و مدام تماس گرفتن رو موکول به آینده میکنم، خیلی وقتها هم شده که به دلایل مختلف از تماس گرفتن صرفنظر کردم و حداکثر با یک متن روی واتساپ کار رو واسهی خودم آسون کردم!
آخرین موردش هفتهی پیش بود، با یه دوستی تماس گرفتم و حتی مکالمه خیلی به درازا نکشید. چند باری سوال معروف «دیگه چه خبر…» رو از همدیگه پرسیدیم. چند باری هم اون اشاره کرد خوش به حالت که رفتی و اینجا اوضاع خیلی خوب نیست. من هم یه کمی از شرایط اینجا گفتم، اینکه خوبه اما خب اینجا هم زندگی سختهای خودش رو داره ولی احساس کردم داریم از دو تا دنیای مختلف باهم حرف میزنیم.
من همیشه شنیده بودم بعد از مهاجرت دنیا و فاصلهی آدمها بیشتر و بیشتر میشه اما اون وقتها دقیقا نمیدونستم این یعنی چی. الان با وجود اینترنت و هزار تا چیز تو دنیای جدید که باعث میشه به ظاهر خیلی از اون جامعه فاصله نداشته باشم اما در عمل و وقتی نوبت حرف زدن میشه احساس میکنم فاصلهها خیلی زیاده! از چی باید گفت؟ حتی فکر میکنم با اون دوست و فامیل و رفیقی هم که خیلی خاطره داری، تا ابد نمیشه از چیزهای قبلی گفت، چیزهایی که تموم شدن و گذشتن. میشه؟
من خیلی وقتها وقتی چیزهای عادی مثل انتخابات و مشکل برق و هزار تا معضل اقتصادی و اجتماعی اونجا رو میشنوم تا چند روزی ذهنم مشغوله، ذهنم درگیر چیزهاییه که نمیتونم کاری کنم، حتی واسه عزیزترین آدمهای زندگی خودمم نمیتونم کاری کنم. تو این وقتها متوجه شدم که ذهن من مکانیزم دور شدن رو استفاده میکنه، به صورت ناخداآگاه سعی میکنم نشنوم. اعتراف میکنم حتی پیش اومده که جواب تماس خانواده خودم رو ندادم. نوشتم که جایی هستم، مریضم و بعدا باهاتون تماس میگیرم. شاید این چیزها هم توی این فاصله بیاثر نبوده…
مدتی پیش با یه همکار سابق توی ایران چت کردم، اون از شرایط گفت، از کرونا گفت، از وضعیت اقتصادی شرکت گفت. من یه کمی به ذهنم فشار آوردم از چند نفر دیگه پرسیدم که ظاهرا بیشترشون دیگه تو شرکت کار نمیکردن. بعدش فکر کردم خب؟ کی چی؟ نمیدونم شاید خیلی مسخره باشه یا انتظار من از مکالمه چیز دیگهای باشه اما فکر کردم حالا روزهای خوبی با فلانی و بهمانی داشتیم، حالا چی؟ اونا رو مرور کنم؟
خلاصه ماجرا اینکه بعد چند سال اون رفاقتهای قبلی کم و کمتر شده، گاهی حتی خبری از همون پیامهای تبریک سال نو هم نیست! نمیدونم شاید آدمها اونجا هم گرفتارن و پیگیر زندگی خودشون.
این پست قرار نبود و قرار نیست از ناراحتی باشه بلکه فقط تلاش میکنم از اینکه فاصلهها به چه ترتیبی ایجاد میشه بنویسم، اینطوری شاید ذهنمم آرومتر بشه.
یه کمی آپدیت کردن این وردپرس فارسی سخت شده، از طرفی هم حوصله و زمان سر و کله زدن باهاش رو ندارم. کاش یه جایی بود که بدون درگیر و اینکه فکر کنم حالا این عکس رو چطوری آپلود کنم میتونستم بنویسم!
اول می ۲۰۲۱ / سیدنی!