بخش‌هایی از دنیای یک مهاجر

یک چیزی که شاید بعد از چهار پنج سال از مهاجرت بیشتر خودش رو نشون می‌ده فاصله از دنیای آدمهای ایرانه، جایی که به دنیا اومدیم و اونجا بزرگ شدیم. تو خیلی چیزها هست که انگار هیچ ایده‌ای در موردش نداریم. مثلا برای امثال من که هیچ وقت توی ایران بچه نداشتن و خیلی چیزها رو اونجا تجربه نکردن همه چیز خیلی گنگ و خاکستریه، انگاری که تو یه دنیای دیگه‌ست. دنیای ناشناخته‌ها، (نه اونجایی که توش بزرگ شدیم).

وقتی با دوستی، آشنایی حرف می‌زنیم کم‌کم و با احتیاط اول جمله‌هامون می‌گیم «نمی‌دونیم اونجا فلان چیز چطوریه و روندش به چه شکلیه.» اینها برای من به شخصه ادا و اصول نیست اسمش فاصله‌ست که بخشی از دنیای مهاجرهاست. البته باید بگم شاید برای بعضی آدمهایی که نزدیکتر به ایران زندگی می‌کنند و امکان رفت و آمد بیشتری رو دارند شاید کمتر باشه ولی برای امثال من که شاید هر چهار پنج سال یکبار اومدن ایران، داستان همینه که می‌گم!

تگ ها: