هنوزم به آدمها فکر میکنم
خیلی روزها اینجا به آدمهای نزدیکم تو ایران فکر میکنم بیشتر از همه به پدر و مادر و برادرها، گاهی با حسرت اینکه کاشکی همه اینجا بودن، کاش کل خانواده اینجا بود. امروز وقتی تو وقت ناهار با همسرم اطراف خونه قدم میزدیم و دیدیم یه مادربزرگ داره با دو نوه کوچیکش پیادهروی میکنه و سعی میکنه اونها رو سرگرم کنه برای بار هزار بهم گفتیم خوش به حالشون! اینکه اینجا خانواده دارن، اینکه میتونن روزهایی بچههاشون رو بدون دغدغه و با خیال راحت به پدر بزرگ و مادربزرگ بسپارن.
حتی وقتی اینجا خانواده داشته باشی با اینکه هر از گاهی به عنوان مهمون بیان و بهت سر بزنن زمین و تا آسمون فرق میکنه. تو مدل اول (که خانواده خودشون اینجا حضور دارن) به احتمال زیاد شما اون نسل اول مهاجر نیستی، اون سختی روزها و سالهای اول رو نسل قبل کشیدن، از طرفی حمایت واقعی خانوادهای رو داری که خودشون اینجا هستن، خودشون خونه و زندگی دارن، خودشون راه و چاه رو بلدن، خودشون بلدن رانندگی کنن، بلدن با آدمهای غریبه حرف بزنند.
خیلی قبلها اینجا گفته بودم معمولا حسرت روزها و چیزهای از دست رفته رو نمیخورم و سعی میکنم درگیر «اگرها» نباشم اما خب این بخش از زندگی مهاجر همیشه انگار یه خلاء به همراه داره، ولی خب بازم همینه که هست و کاریش نمیشه کرد. میشه هزار جور مثبت هم به قضیه نگاه کرد.
بگذریم! هدفم گفتن این چیزها نبود، در بین خانواده و آدمهای اطراف که گفتم هر از گاهی به یکی از همکارهای ایران هم فکر میکنم، اگر چه شاید در مقایسه با خیلیهای دیگه مدت طولانی باهاش همکار نبودم اما هر از گاهی فکر میکنم چقدر توی ایران با اون حجم محدودیتها کارش درست بود! چقدر تلاش میکرد که خودش رو بهروز نگه داره، هر از گاهی به این فکر میکنم که مثل خیلی دیگر از آدمهای اون جامعه، اونجا نتونست اونجوری که باید رشد کنه، به اون چیزهایی که حقش بود برسه، حتم دارم اگه همون روزها اون هم مهاجرت کرده بود زندگی خیلی بهتری داشت، مطمئن هستم توی کارش خیلی بیشتر پیشرفت میکرد. هر وقت همکارها و آدمهای اطرافم که کار Network میکنند رو میبینم یاد اون همکار سابق میافتم و فکر میکنم تو خیلی موارد کارش خیلی از آدمهای اینجا بهتر بود. این «بهتر» رو فقط ما به عنوان «ایرانی» میفهمیم که تو یه بستری که واقعا «منصفانه نیست» این بهتر بودن چقدر سخته…
بگذریم! اینو برای «مجتبی» نوشتم که تو اون دو سه سال آخر توی ایران همکار بودیم و با اینکه هیچ تماسی باهاش ندارم جزء اون افرادیه که هر از گاهی بهش فکر میکنم و یادش میافتم!