دوری همیشه هم بد نیست
منتشر شده در: اکتبر 29, 2017
از گفتن چیزایی که میگم و انتشارش هنوز اطمینان ندارم. قطعا بیشتر آدمهایی که تجربهی مهاجرت رو دارن، «دوری» رو یکی از سختیهای مهاجرت میدونن، دور میشی، دور میشی، فاصله میگیری، آدمها دور میشن… ولی میخوام همین رو تبدیل کنم به یکی از مزایای مهاجرت؛ قطعا همون طوری که قبلا گفتم این موضوع در مورد همهی آدمها نیست، میتونه برای هر کی تجربهی متفاوتی باشه! این هم خیلی ارتباط مستقیمی با آدمها، رابطهشون با آدمهای دیگه، اخلاق و نوع نگرششون به زندگی داره.
خونگرمی و دلسوزی با دخالت فرق داره!
ما ایرانیها اعتقاد داریم که خونگرم هستیم ولی بعضی از ما گاهی فراموش میکنم دلیل نداره توی ابعاد زندگی شخصی آدمهای اطرافمون وارد بشیم، بعضی چیزها هست که اسمش «دلسوزی»، «خونگرمی» نیست، بیشتر دخالت تو زندگی آدمهاست.
لازم نیست ما همه چی رو بدونیم، لازم نیست همه چی رو متذکر بشیم. اگه که با کسی نزدیک بودیم و حس نزدیکی با یکی کردیم باز هم باید تو گفتن خیلی حرفها احتیاط کنیم؛ الان تو این سن و سالی که ایستادم فکر میکنم بد نیست گاهی از هم بپرسیم «اشکالی نداره در مورد فلان چیز صحبت کنم» یا با همچین جملهیی بعضی حرفها رو شروع کنیم!
.
همهی اینها رو گفتم که بگم گاهی این دوری اون قدرها هم بد نیست، میتونه خیالت راحت باشه که آدمها توی همه حوزههای زندگی و اعتقادیت وارد نمیشن. میتونه خیالت راحت باشه بچهت رو اون طوری که باور داری و اعتقاد داری تربیت میکنی {توی پرانتر و شاید بیربط: من همیشه از اینکه یه سری آدمها توی جمع به پدری و مادری بدیهیترین مسائل رو در مورد بچهشون یادآوری میکردن حرص میخوردم! توی دلم آروم میگفتم حتما خود اونا هم میدونن، چرا اینا رو میگین خب؟}
خلاصهی ماجرا و با اعتراف به اینکه دل من برای خیلی آدمها تنگ میشه ولی باید بگم گاهی میتونیم این رو یکی از مزایای مهاجرت در نظر بگیریم، اینکه دیگه کمتر کسی توی زندگیمون سرک میکشه و خبری از دایههای مهربانتر از مادر نیست!