از دست شغل از ایران تا در مهاجرت!
منتشر شده در: سپتامبر 14, 2017
ایران که بودم وقتی از دوستان بیرون ایران میپرسیدم اوضاع احوال چطوریه، خیلیها میگفتن کار! یعنی میگفتن تا وقتی کار داری خوبه ولی وقتی کارت رو به هر دلیلی از دست بدی….. بعد تو ادامهی حرفشون یه چیزایی رو لیست میکردن مثل اجاره، کردیتکارت، قسط ماشین، بیمه فلان و برو تا آخر! من همون وقتها فکر میکردم خب یعنی چی؟ هر جای دنیا {حداقل برای ما جماعت کارمند{
داستان همین طوریه، مگه نیست؟ مثلا من اگه همین وسط ایران کارم رو از دست بدم مگه نباید قبض آب و برق و قسط خونه و اجاره و مابقی هزینهها رو پرداخت کنم؟ در مورد ما چی فکر میکنن این خارج نشینها؟!! یه جورایی تو همهی جای دنیا یه داستان مشترکی هست، مگه چند درصد ما که تو ایران بودیم یا هستیم{
اگه کارمون رو از دست بدیم پشتوانه خیلی محکمی داشتیم که برای ماهها بتونیم همین طوری بچرخیم و آب از آب تکون نخوره؟ {میانگین حداقل هزینه زندگی چقدره الان؟ سه چهار میلیون حداقل؟ همین رو ضربدر شش ماه کنید میشه 25-24 میلیون؛ چنین پسانداز و پشتوانهای هست؟}
تفاوت داستان کجاست؟
اصولا تو مملکت جدید و بعد مهاجرت، نه تنها برای ما که حتی برای خودشون یه کمی دنیای کار بیرحمتره. خیلی راحتتر ممکنه روزی که میری سرکار عصرش کار نداشته باشی! {یکی از دوستان هفتهی پیش بهم میگفت الان ایران هم همینه، اصلا کجا این نیست؟ ثبات شغلی واسه قدیمها بود} ولی چیزی که من تو ایران و بر اساس تجربهم خاطرمه خیلی جاها مراعات میکردن، میگفتن طرف بچه بزرگ داره، تازه بچهدار شده و از همین حرفها! توی ایران شاید دست و بالمون از نظر ارتباطات باز تر بود! دوست و آشنا و ارتباطاتی پیدا کرده بودیم که بعد از سالها میدونستیم میشه یه کاری دست و پا کرد و بیکار نبود. ولی کار کردن اینجا شکل و فرم دیگهیی داره…
شاید یه دلیل بزرگ و اصلی، مساله روانی ماجرا باشه! وقتی ایران هستی و کارت رو از دست دادی، همونجا هستی! {یعنی آپشن دیگهیی نیست که!} ولی جای دیگه آدم یه کمی استرس میگیره، که حالا چی کار کنم؟ نکنه دیر کار پیدا کنم و از همین حرفها. خلاصه امروز داشتم به چیزایی که قبلا شنیده بودم فکر میکردم و بر اساس تجربهیی که پیدا کردم به این سوال جواب میدادم که اگر چه بخشی از دنیای کارمندی همهی جا کلیت یکسانی داره، ولی اگه یکی بیرون از ایران بهتون گفت چرا کار کردن مهمه و الباقی ماجرا؛ قصه چیه!
از دنیای کارمندی: یه دوست داشتم که در مورد کارمندی میگفت ما عملا داریم زمین مردم رو بیل میزنیم، حالا فرقی نداره اگه که پشت کامپیوتر نشستیم یا خودکار و مداد دستمون، اصل قضیه همینه و بس!