از رانت تا بیزینس و خلاقیت!

با یه آشنای قدیمی صحبت از کارهای تجاری خیلی سال قبل بود؛ چیزایی که شاید اگه بخوام صادقانه بگم تجربیات زیاد و مختلفی برای من به همراه داشت اما شاید اون توقعی که از یه کار تجاری واقعی و پول‌ساز می‌رفت رو برآورده نکرد و برای همین هم متوقف شد
 
ایرادی که حتی تو این مکالمه آخر به من گرفته شد این بود که شاید تو خیلی جاها اون طوری که باید منعطف رفتار نکردم و در نتیجه تو جذب مشتری موفق نبودم؛ خودم این جمله رو اینطوری تعبیر می‌کنم که این یعنی کار مفت نکردم!
چیزی که الان بهش اعتقاد دارم اینه که هدف اصلی خیلی فعالیتها یه کار اقتصادی و پول درآوردنه، اگه پولی ازش در نیاد بدون تعارف باید جمعش کرد و نباید روش خیلی انرژی و زمان گذاشت، اگه چه که من روی خیلی از اون کارها بیشتر از چیزی که باید هم انرژی صرف کردم.
دلم نخواست و لازم ندیدم که به اون دوستی که در مورد این چیزا حرف می‌زنیم یادآوری کنم که متاسفانه من ارتباط و روحیه‌ی ارتباط با اون مجموعه‌های اون چنانی توی ایران رو نداشتم که بتونم براشون کاری کنم!
 

بعضی از آدمهایی که فکر می‌کنن بیزینس می‌کنن، آدمهای موفقی هستن چون دارن پول خوبی در می‌آرن، ولی در حقیقت نمی‌خوان در مورد کلمه «رانت» فکر کنن. دوست داشتم که بی‌لفافه می‌گفتم اون ارتباطی که با فلان نهاد برقرار کردی و بهش چیزی فروختی فکر اقتصادی نیست برادر، چون پشت بخشی از این محصولات (یا خدمات) تفکر و خلاقیتی نیست، بیشتر ارتباط و رانته!