سالها پیش تو ایران معلم موسیقی داشتم که کارش خیلی خوب بود، صحبت کردن باهاش و حرف زدن در مورد دنیای موسیقی لذت بخش بود. کمی که گذشت و من بهش نزدیکتر شدم متوجه شدم تنها دنیایی که داره همین دنیای موسیقیه و اگه در مورد چیز دیگهیی قرار بود صحبت کنیم فاجعه بود! یعنی اطلاعات و حرفهایی که میزد اون قدر سطحی و پرت بود که متعجب میشدم! با یه آدم تکبعدی به تمام معنا آشنا شده بودم. دقیقا برام شکل یک خط صاف رو داشت بدون هیچ بالا و بلندی!
.
از طرفی آدمهایی رو میشناختم که وقتی باهاشون ارتباط برقرار میکردی خیلی جذاب بودن، کسی که کتاب نوشته بود/ توی ورزش حرفهیی حرفی برای گفتن داشت/ دستی تو دنیای مهندسی داشت/ در حال یادگیری نرمافزارهایی بود که ازشون برای کارهای خودش استفاده کنه و هر وقت که بعد دیگهیی از این آدم رو میدیدم هیجان زده میشدم!
ولی چرا آدمها میتونن تک بعدی یا چند بعدی باشن؟
این موضوع از اون موضوعاتیه که خیلی دوست دارم در موردش بدونم و بیشتر بخونم. امروز که داشتم دنبال همین مطلب گوگل میکردم متوجه شدم که ظاهرا بعضیا اعتقاد دارن فقط یک بعدی و چند بعدی نداریم بلکه حتی اون رو به One/Two/Multi-dimensional character تقسیم میکنن. شاید تونستم اینجا هم مطالب تکمیلی رو به اشتراک بگذارم. چیزی که متوجه شدم اینه که ما میتونیم آدم چند بعدی باشیم، کارهایی بکنیم از قبیل:
– یادگرفتن مهارتهای جدید
– علاقمند بودن به دونستن مطالب مختلف؛ لازم نیست فقط و فقط تو یک کار اطلاعات داشته باشیم.
– خوندن کتاب
پس اگه که دوست دارید آدم یک بعدی نباشید، باید خودمون شروع کنیم، مثل خیلی از مهارتهای رفتاری دیگه باید روی خودمون کار کنیم و تمرین کنیم!
.
دیروز چند تا تست روانشناسی هم انجام دادم که نتایج جالبی داشت. چیزایی که در مورد خودم کم و بیش میدونستم، امروز توی قطار به این فکر میکردم که باید رو بعضی چیزای ذهنیم بیشتر کار کنم.