کتاب روابط از دست رفته

هفتمین کتابی که امسال خوندم Lost connection بود که کتاب واقعا خوبی بود، شاید بگم بهترین کتابی که امسال خوندم و دوست دارم که بعدا دوباره بخونمش. سعی می‌کنم قسمت کوچکی از چیزهایی که از کتاب نت برداشتم رو اینجا بازنویسی کنم.

من خودم توضیح کتاب را اول در پادکست BPluse شنیدم و از اونجایی که موضوع مورد علاقه‌ام بود کتاب رو خوندم. نویسنده کتاب خودش سالها در گیر افسردگی و در تلاش برای درمان آن بوده، در بخش‌هایی از کتاب به شدت تاکید می‌کنه که معنی این کتاب لزوما «نه گفتن به داروهای ضد افسردگی نیست» اما خب موارد جالبی رو هم بهش اشاره می‌کنه که می‌تونه خالی از لطف نباشه.

  • بیشتر افراد باور دارند که ماده شیمیایی به نام serotonin در مغز باعث فعل و انفعالاتی مثل اضطراب یا افسردگی می‌شه. خیلی از افراد هم باور دارند که موضوع افسردگی و اضطراب به صورت ژنتیکی به افراد منتقل می‌شه.
  • نزدیک به یک چهارم زنان میان سال در آمریکا قرص‌ها و داروهای ضد افسردگی مصرف می‌کنند.
  • خوشحال نبودن و افسرده بودن دو چیز کاملا مجزا هستند و هر فردی می‌تونه در مقاطعی از زندگی خوشحال نباشه و از خیلی چیزها ناراضی باشه.
  • در مواردی بوده که متوجه شدند اثر داروهای ضدافسردگی می‌تونه به صورت تلقینی هم باشه، این موضوع از اولین بار برای مواردی به جز داروهای ضد افسردگی انجام می‌شه. Henry Beecher در زمان جنگ و به علت کمبود داروی بی‌حسی و مورفین به بعضی سربازها ترکیبی از آب‌نمک رو بدون هیچ مسکنی تجویز می‌کنه و در کمال تعجب متوجه می‌شه که می‌تونه راحت‌تر مراحل درمانی و عمل جراحی رو انجام بدهد.
  • بخش بسیار زیادی از تحقیقات در مورد داروها توسط مراکز بزرگ تولید کننده دارو انجام می‌شه و متاسفانه بخش بزرگی از آنها فقط یک هدف را دنبال می‌کنند، اینکه بتوانند دارو را وارد مارکت کنند و از فروش میلیون دلاری آنها منفعت زیادی را به جیب بزنند! در بخشهای زیادی آنها تنها نتایج مثبت و چیزهایی را منتشر می‌کنند که دارو موثر و مفید به نظر برسد.
  • در بسیاری از موارد مراجعین داروهای ضدافسردگی را امتحان می‌کنند و سطح Serotonin به حد نرمال می‌رسه بعد از مدتی دوز مربوطه کافی نیست و در نتیجه مقدار دوز بیشتری را تجویز می‌کنند و این حلقه تکرار می‌شود اما در حقیقت داروی مربوطه نمی‌تونه اثر کامل و درستی در مود افراد بگذارد.
  • پرفسور Joanna Moncrieff اعتقاد داره که داده‌های علمی معتبری برای بالانس نبودن موارد شیمیایی مثل Serotonin در مغز انسان هیچ وقت ثابت نشده و برخی اعتقاد دارند که اصولا این موضوع ارتباطی به افسردگی و اضطراب افراد ندارد. چیزی که توی کتاب به اون اشاره شده:‌

The serotonin theory “is a lie. I don’t think we should dress it up and say, ‘Oh, well, maybe there’s evidence to support that.’ There isn’t.

  • در تحقیقاتی که در سوئد انجام شده متوجه شدند که استفاده از مواد شیمیایی برای درمان‌های ضد افسردگی در افراد جوان می‌تواند ریسک خودکشی در این افراد را تا ۱۸ درصد افزایش دهد.
  • برای تشخیص افسردگی شما بایستی حداقل ۵ مورد از ۹ نشانه‌ی افسردگی را برای مدت طولانی و برای هر روز داشته باشید. چیزهایی مثل از دست دادن علاقه به چیزهایی که قبلا براتون لذتبخش بوده و یا احساس بیهودگی.
  • چیزی که پزشکان در اولین مراحله درمانی در نظر می‌گیرند چک‌لیست کلی هستش که اگر شما با اون موارد نزدیک بودید «افسرده» شناخته خواهید شد. اما جالب اونجاست که اگر شما به تازگی کسی رو از دست داده باشید بر اساس این چک لیست افسرده هستید که این می‌تونه به تنهایی درست نباشه. در خیلی موارد عزاداری یا ناراحت بودن واکنش طبیعی مغز ما به اتفاق پیش آمده است. خیلی از پزشکان اعتقاد دارند که درد و غم ناراحتی از دست دادن کامل طبیعی و اجتناب‌ناپذیر است و نباید به دنبال درمان آن بود!
  • خیلی از متخصصین اعتقاد دارند ما باید از گفتن mental health اجتناب کنیم و در استفاده از این عبارت بیشتر دقت کنیم و به جای آن در خیلی مواقع از emotional health استفاده کنیم.
  • خیلی از مواقع هست که بایستی به صدای دردمون گوش بکنیم، این صدا می‌تونه یک نشانه باشه که ما را به سمت راه (مشکل)‌ اصلی هدایت می‌کنه!
  • بعضی از انواع افسردگی بر اساس اتفاقات زندگی شخصی ما رخ داده که از اونها به عنوان reactive depression یاد می‌کنند.
  • بعضی تحقیقات نشون داده که تحمل بعضی موارد استرس‌زا در طول زمان هم می‌تواند به استرس و یا اضطراب منجر شود.
  • در مورد استرس دو فاکتور اصلی وجود داره که اون رو تبدیل به استرس می‌کنه. اول یک رخداد منفی و دوم استرس به صورت مقاطع طولانی در زندگی.
  • استرس رو می‌تونیم اینجوری نگاه کنیم که یک درجه بالای از مشکل نه در مغز شما بلکه در زندگی شماست! پس اگر به دنبال علاج اون هستیم بایستی به زندگی‌مون بیشتر توجه کنیم و نه لزوما به اتفاقی که در مغز ما می‌افته به قول کتاب که در بخشی نقل می‌کنه:

wasn’t just a problem caused by the brain going wrong. It was caused by life going wrong.

  • یکی از موارد بسیار شایع در افسردگی امروز ما می‌تونه مربوط به شغل ما باشه، خیلی از ما فکر می‌کنیم کاری که انجام می‌دهیم تغییر موثری در زندگی سایر افراد ندارد. بر اساس تحقیقاتی که در ۱۴۲ کشور جهان انجام شده تنها ۱۳ درصد از ما اعتقاد داریم که درگیر کار هستیم و به نوعی نسبت به کارمون اشتیاق داریم!
  • یک نکته‌ی جالب برای من اینجا بود که در تحقیقاتی که در بریتانیا انجام شده و تمام افراد حاضر در آن شرکت از حقوق خوبی برخوردار بودند اما تنها درجات بالایی شرکت در گیر «افسردگی» نبودند چرا که آنها باور داشتند که در تغییر و تصمیم‌گیری سهیم هستند. سایر درجات پایین علیرغم داشتن شغل و درآمد از کار راضی نبودند و اشتیاقی نداشتند!
  • در تحقیقات دیگری که انجام شده «تنهایی» هم یکی از علایم استرس و در نهایت افسردگی معرفی شده، یکی از مواردی که کتاب روی اون تاکید داره نوع زندگی ما انسانهاست که از ابتدا باهم و در قالب قببله بوده، توجه‌تون رو به یک پاراگراف مربوط به همین موضوع جلب می‌کنم:

Humans need tribes12 as much as bees need a hive.

John was trying to figure exactly how stressful it is to be lonely. Nobody knew. But when you’re stressed, your heartbeat goes up, and your saliva becomes flooded with a hormone called cortisol. So this experiment could—finally—measure how big the effect is.

if depression is causing loneliness, then making people feel more lonely won’t make any difference. But if loneliness can cause depression, then increasing loneliness will increase depression.

  • تنهایی به اون معنی تنهایی فیزیکی که فکر می‌کنیم نیست، بعضی افراد تنها در طول روز ساعتهای زیادی با انسانهای مختلف در تعامل هستند اما در واقع تنها هستند!
  • مطلب قشنگی رو که کتاب توضیح می‌ده اینه که برای تنها نبودن شما به آدمهای دیگر احتیاج دارید به علاوه یک چیز دیگه! شما احتیاجی دارید که با افراد یا گروههای دیگه وجه تشابه یا معنا « meaningful» داشته باشید.
  • نویسنده در طول کتاب به ۹ مورد به عنوان دلایل اصلی افسردگی می‌پردازد که اینها هستند.
  • Meaningful Work
  • Other People
  • Meaningful Values
  • Childhood Trauma
  • Status and Respect
  • Natural World
  • Hopeful and Secure Future (faith)
  • Genes/DNA
  • Brain changes
تگ ها: