دسته: دل نوشته

رویا

درست نمی‌دونم که چیزی که می‌خوام بگم هم به مهاجرت و دوری آدمها مربوطه یا فقط به سن و سال ربط داره! یعنی هیچ وقت...

سه تار

یک سالهایی تو دوره جوانی «تار» می‌زدم. تار می‌زدم که یعنی چند سالی کلاس تار می‌رفتم. هر چهارشنبه ساز رو می‌زدم زیر بغلم و بعد...

جلسه با خودم!

من خیلی اهل خانواده هستم و وقتی زیادی تنها می‌مونم ممکنه کارم به جنون کشیده بشه اما لازم دارم که ساعتهایی رو هم برای خودم...

سال ۲۰۲۳ با یک ماه تاخیر!

من تقریبا هر سال، و با شروع سال جدید برای خودم یه Resolution با جزئیات کامل می‌نوشتم که می‌خوام سال بعدی چی کار کنم، به...

پیری و ناتوانی بزرگترین ترس زندگی من!

مدتها پیش در مورد «بزرگترین ترس زندگی» مطلبی نوشتم که در طی این سالها تقریبا جزء پربازدیدترین مطالب این وبلاگ بوده، برای خودم این چیزیه...

از هیجان تتو زدن

می‌خوام این هفته در مورد «تتو زدن» بنویسم. تتو زدن آدمی که قبلش هیچ ایده‌ای در موردش نداشت و چه بسا خیلی هم نمی‌پسندید. به...

بخش‌هایی از دنیای یک مهاجر

یک چیزی که شاید بعد از چهار پنج سال از مهاجرت بیشتر خودش رو نشون می‌ده فاصله از دنیای آدمهای ایرانه، جایی که به دنیا...