رویا
درست نمیدونم که چیزی که میخوام بگم هم به مهاجرت و دوری آدمها مربوطه یا فقط به سن و سال ربط داره! یعنی هیچ وقت...
چرا باید برنامههامون رو یادداشت کنیم؟
امسال حوالی ژانویه که اصولا کارهایی که سال قبل انجام دادم رو جمع بندی میکنم، ولی امسال چیزی ننوشتم. دلیل اصلیش این بود که حال...
سه تار
یک سالهایی تو دوره جوانی «تار» میزدم. تار میزدم که یعنی چند سالی کلاس تار میرفتم. هر چهارشنبه ساز رو میزدم زیر بغلم و بعد...
جلسه با خودم!
من خیلی اهل خانواده هستم و وقتی زیادی تنها میمونم ممکنه کارم به جنون کشیده بشه اما لازم دارم که ساعتهایی رو هم برای خودم...
سال ۲۰۲۳ با یک ماه تاخیر!
من تقریبا هر سال، و با شروع سال جدید برای خودم یه Resolution با جزئیات کامل مینوشتم که میخوام سال بعدی چی کار کنم، به...
پیری و ناتوانی بزرگترین ترس زندگی من!
مدتها پیش در مورد «بزرگترین ترس زندگی» مطلبی نوشتم که در طی این سالها تقریبا جزء پربازدیدترین مطالب این وبلاگ بوده، برای خودم این چیزیه...
از فاصلهی بعد مهاجرت که هر روز بیشتر میشن
این که میخوام بنویسم رو به نوعی هزار بار قبلا اینجا اشاره کرده بودم اما راستش این روزها این حس رو بیشتر از هر زمان...
از هیجان تتو زدن
میخوام این هفته در مورد «تتو زدن» بنویسم. تتو زدن آدمی که قبلش هیچ ایدهای در موردش نداشت و چه بسا خیلی هم نمیپسندید. به...
سختیهای پدرانه که سانسور میکنیم!
الان که در حال نوشتن این مطلب هستم، هنوز مطمئن نیستم که آیا قراره روی وبلاگ منتشرش کنم یا که فقط دارم برای خودم مینویسم....
بخشهایی از دنیای یک مهاجر
یک چیزی که شاید بعد از چهار پنج سال از مهاجرت بیشتر خودش رو نشون میده فاصله از دنیای آدمهای ایرانه، جایی که به دنیا...