دنیای خالص کارمندی در استرالیا
منتشر شده در: فوریه 2, 2018
توی استرالیا اوایل که به دنبال کار بودیم بعضی شرکتها Local experience رو بهونه میکردن و میگفتن دنبال کسی هستیم که اینجا سابقه کار داشته باشه، اگه بیشتر سمج بازی در میآوردیم میگفتن باید با کالچر کار کردن اینجا آشنا باشیکه خب البته بیراه هم نمیگفتن.
اینجا و حداقل بر اساس تجربهی من، خیلی چیزایی که توی ایران داشتیم هست، شاید اسمش عوض شده؛ اینجا هم خیلی باید مراقب این باشی چی میگی، چی ایمیل میزنی، اینجا هم رابطهیی که آدمها باهم دارن گاهی پررنگه و باید شاخکهات درست کار کنه. گاهی وقتا فکر میکنم تو یه چیزایی چقدر همه جا شبیه هم هستن و گاهی هم چه دور از هم!
شاید فقط اسمش عوض شده!
یه موردی از هفتهی پیش فکرم رو مشغول کرده بود که باید بگم یا نه؟ درست قضیه این بود که باید میگفتم ولی اینجا هم ممکنه طرف مقابل باهات سخت کار کنه! به هر حال قراره کاری کنیم دیگه؛ بعد از هزار تا دودوتا چارتا و حرف زدن با یکی دو نفر دیگه یه ایمیل آماده کردم و درست وقتی فرستادمش که عصبانی نباشم.
ایمیل رو به مدیر اصلیم فرستادم و مدیر مستقیم رو cc کردم. زودتر از اون که حتی فکرش رو میکردم مدیر مستقیم توی چت ازم پرسید دلیل خاصی داشته که این ایمیل رو به مدیر بزرگ فرستادی؟ باید چه میگفتم؟ کارمندیه دیگه؛ یه بهونهیی جور کردم که چون از قبل در جریان این داستان بوده، نمیشه که به مدیر مستقیمت بگی واسه اینکه حس میکنم حالیت نیست و واست مهم نیست. اینجا واست مهمنیست رو میگیم You don’t care! ولی دقیقا همون مفهومه خودمونه؛ دقیقا هم مثل «کارمندی» خودمون تو ایران فکر کردم نکنه که برام بد بشه؟
توی راه با خودم فکر میکردم احساس خطر کرده و ترسیده که دور بزنمش و مستقیم با مدیر اصلی حرف بزنم. نه اینکه من در حدی باشم که نگران جایگاهش باشه، فقط شاید از این بابت که برای خودش خوب نشه. پیش خودم استدلال کردم منم بودم همین کار رو میکردم، مگه غیر اینه؟
در هر حال ایمیل زده که اوکی فردا باهم صحبت میکنیم. میدونم که حتی اگه پارسال همین موقع بود میگفتم بیخیال چرا باید اصلا ایمیل بزنم و درصدی ریسک کنم؟ ولی حالا و تو این مقطع به نظرم رسید کار درست اینه که توضیح بدم.
.
پ.ن: همهی ماجرایی که گفتم صرفا مساله کاری بوده و بس! سطح دسترسی یکی از افراد تیم به چیزایی (این چیزا هم داستانی داره!) که تحت کنترل منه و قاعدتا نباید دسترسی داشته باشه.
پ.ن: همهی ماجرایی که گفتم صرفا مساله کاری بوده و بس! سطح دسترسی یکی از افراد تیم به چیزایی (این چیزا هم داستانی داره!) که تحت کنترل منه و قاعدتا نباید دسترسی داشته باشه.
در هر حال همچنان در حال یادگرفتن و تجربه کردن تو محیط کار هستیم و نامحسوس داریم تو کالچر کاری غرق میشیم!