متوسط بودن

من همون وقتها که کتاب کافه پیانو چاپ شده بود خوندمش، یادمه به خیلیا هم معرفیش کردم. بعدها به خاطر چند مصاحبه نویسنده کتاب و جهت‌گیری‌هایی که داشت پیگیر کارهاش نشدم. ولی از همون کتاب یه تیکه‌یی بود که خیلی ازش خوشم اومد و فراموشش نکردم.
.
پ.ن: می‌خواستم چیزهای دیگه هم به این مطلب اضافه کنم و حتی ارتباطش بدم با مهاجرت؛ ولی صرفنظر کردم. اصلا برداشت آزاد!
 
 
.
ازم پرسید : بابایی ما پولداریم؟
گفتم: نه ما طبقه متوسط رو به پایینیم .
پرسید: یعنی چی؟
گفتم: یعنی نه آنقدر داریم که ندونیم
باهاش چی کار کنیم نه اون قدر ندار و بدبخت بیچارهایم که ندونیم چه خاکی بریزیم
سرمون
.
آن وقت بهش گفتم: متوسط بودن حال به
هم زنه گل گیسو . تا می تونی ازش فرار کن . پشت سرت جاش بذار…. نذار بهت برسه
!

 

تگ ها: