مهاجرت و تجربه جدید
منتشر شده در: جولای 29, 2016
چند روز پیش توی ترن تو فکر بودم، حوصلهی خوندن و کنکاش کردن توی شبکههای اجتماعی رو هم نداشتم. همون طور که غرق افکار خودم بودم، فکر کردم که چقدر فکرها و دغدغههام اینجا عوض شدن، یادم نمیاومد که توی ایران دقیقا به چی فکر میکردم؟ طبیعی هم هست، من سه سال پیش توی ایران به چیزای دیگهای فکر میکردم اما اینجا شرایط ایجاب میکنه که دغدغههام هم چیز دیگهای باشن.
نمیخوام بگم خوبه یا بد؛ اما به هر حال مهاجرت چیز آسونی نیست. به حداقل چیزی که میتونی فکر کنی اینه که سی سال تو مملکت دیگهیی بزرگ شدی، ناخودآگاه و بر اساس زندگی خیلی چیزای اونجا رو میدونی و تجربه کردی؛ حالا بعد این مدت میآی تو مملکت دیگهیی که از خیلی چیزای اونجا ایده درست و کاملی نداره، فرهنگ، آداب و رسوم، نحوهی زندگی، محله و خیابونها، اخبار و سیاست و هنر و همین رو برو تا آخر.
من اعتقاد دارم که بخش زیادی از اینکه بخوای این چیزا رو تجربه کنی و بفهمی و بدونی، بسته به شرایط و انعطافپذیری خود آدم داره، اینکه چقدر بخوای بدونی. که خب البته چیز سادهای نیست… دوست دارم که بیشتر در مورد جزء جزء اینا و مهاجرت بنویسم. شاید اگه که فرصت و حوصلهش رو داشتم چیزایی رو به همین کتگوری با جزئیات بیشتر اضافه کنم.
عکس از اینجا