از تجربه واکنش دارویی و مراجعه به مراکز درمانی

حدود دو هفته‌ی پیش یه کمی گوش درد داشتم، رفتم پیش GP و بعد از معاینه پیشنهاد کرد یک بسته آنتی بیوتیک مصرف کنم؛ وقتی رسیدم خونه آنتی بیوتیک رو خوردم و بعد از مدت کوتاهی حس کردم همه صورتم کهیر زده و پوستم به شدت متورم شده، حدود پنج دقیقه ای تلاش کردم که پوستم رو نخارونم و فکر کردم شاید دوش آب خنک حالم رو بهتر کنه، دوش گرفتم و بعدش وقتی تو آینه خودم رو نگاه کردم عضلات صورتم و چروک ها طوری بود که انگار ده سال پیرتر شدم، تا اینجای قضیه هنوز فکر می‌کردم حساسیت دارم و مشکل جدی نیست.

بعد از حدود نیم‌ساعت از مصرف دارو تصمیم گرفتیم دوباره به Medical Centre مراجعه کنیم. توی ماشین نتونستم رانندگی کنم و کنار همسرم نشستم اما حس کردم حالم هی داره بد و بدتر می‌شه؛ عضلات صورتم به شکل عجیبی شده بود و کاملا می‌دونستم ضربان قلبم طبیعی نیست، به خاطر شرایط موجود ویروس کرونا تصمیم گرفتم همسر و دخترم توی ماشین باشن و من خودم به مدیکال سنتر مراجعه کنم؛ ده قدم فاصله بود و فکر می‌کردم مشکل خاصی نیست.
وقتی به مرکز رسیدم و توی صف ایستادم حس کردم دیگه نمی‌تونم بایستم، چشمام سیاهی می‌رفت، ضربان قلبم تند شده بود و نمی‌تونستم نفس بکشم، خودم رو به یه صندلی رسوندم و با همسرم تماس گرفتم؛ تنها چند کلمه گفتم «من نمی‌تونم، زود بیا…» باقی ماجرا این بود که همسرم داشت با پرستار صحبت می‌کرد و می‌گفت نمی‌تونیم منتظر بمونیم. من درست مثل فیلمها همه چیز رو سیاه و سفید و خیلی کند می‌دیدم، انگار همه آدمها و اطرافم روی دور کند بودند؛ شاید برای ده ثانیه توی عمرم واقعا احساس کردم ممکنه بمیرم و مرگ چیز عجیبیه؛ تو همون حالت از همسرم پرسیدم دخترمون کجاست؟ خیلی احمقانه‌ست و به کسی نگفتم اما حس می‌کردم لازمه که الان ببینمش و نگران آینده خانواده‌ام بودم.

خیلی سریع من رو به یکی از اتاق‌ها بردن و بعد از چک کردن فشار خون و ضربان قلب، پرستار دستپاجه دکتر رو صدا کرد؛ دکتر فرستاد برام «آنتی هیستامین» بیارن و همون موقع یک آمپولی رو آماده کرد و به من توضیح داد که اگه وضعیت به این شکل پیش بره ممکنه لازم باشه تزریق داشته باشم. اون لحظه کمی حالم بهتر بود، بهتر از این نظر که حداکثر متوجه بودم چی می‌گه اما لرزش داشتم و بدنم خیس عرق بود.
خلاصه‌ی ماجرا اینکه با خوردن آنتی‌هیستامین شرایط بعد از حدود پانزده دقیقه بهتر و بهتر شد؛ حدود یک ساعت و نیمی همونجا نشسته بودم و ضربان قلب و فشار رو مانتیور می‌کردند. ظاهرا بدنم به آنتی‌بیوتیک واکنش بدی نشون داده بود (ظاهرا اسم این واکنش آنافیلاکسیه). نکته‌ی عجیب ماجرا این بود که من قبلا بارها همین آنتی‌بیوتیک رو مصرف کرده بودم و دکتر تنها تحلیلی که داشت این بود که شاید به داروی این برند (شرکت تولید کننده آنتی‌بیوتیک) حساسیت دارم. قرار شد بعد از بهتر شدن اوضاع یکبار دیگه برای آزمایش مراجعه کنم که بدونیم بدنم دقیقا به چه چیزی واکنش داشته.

توی همین حین و وقتی شرایط عادی شد، دکتر گفت خیلی شانس آوردی که به موقع رسیدی و اون حمله‌ی اصلی همینجا دست داده؛ توصیه کرد تو چنین شرایط هیچ وقت ریسک نکنیم و با آمبولانس خودمون رو به مرکز درمانی برسونیم. چون اگه یه وقتی توی ماشین و در حین مراجعه مشکلی پیش بیاد عملا آدمهای عادی کاری نمی‌تونن بکنن. همینطور گفت همیشه «آنتی هیستامین» توی خونه داشته باشید و در صورت بروز چنین ماجرایی حتما قبل از مراجعه یه قرص بخوریم اما همچنان لازمه که برای کنترل به پزشک مراجعه کنیم.

تماس اضطراری

 

چیزهایی که خودم در موردش به جمع بندی رسیدم:
  • حتی المقدور هر دارویی رو در طول ساعات روز و وقتی که دسترسی راحت‌تری به پزشک و مراکز درمانی داریم مصرف کنیم!
    تو مواقع بحران حواسمون به شماره‌های ضروری (در استرالیا 000) باشه؛ گاهی بهتره به جای اینکه خودمون مراجعه کنیم از آمبولانس و کمکهای ضروری استفاده کنیم.
    در شرایط بحرانی به دوست و رفیق خبر بدهیم که اگه لازم بود مراجعه کنند و در کنارمون باشند.

 

پ.ن: در صورتی که من رو در دنیای واقعی می‌شناسید لازم به تماس گرفتن و احوالپرسی نیست؛ حالم خوبه خوبه و تنها دلیل نوشتن این پست این بود که خواستم این موارد رو با شما به اشتراک بگذارم! شاید تو لحظاتی که هول کردیم و ذهنمون خیلی یاری نمی‌کنه این اطلاعات بتونه کمکی بکنه.