گاهی میتونیم بگیم نه!
منتشر شده در: ژوئن 27, 2019
قبلا هم اینجا در مورد تفکیک وظایف تو محیط کار زیاد نوشته بودم؛ حالا بازم خودم دچار اشتباه تاکتیکی شدم! واسهی یه پروژهای که از اول یتونستم
راحت بگم «نه، این کار وظیفهی من نیست»، داوطلب شدم و خودم رو دو سه روز تموم درگیر کردم! مشکل اینجا بود که فکر نمیکردم اون کار اون درها هم سخت باشه، ولی وقتی واردش شدم عملا بدجوری بهم پیچیده شد و به قولی الکی سر خودم رو شلوغ کردم؛ دلیل؟ در همون شروع جریان تلاش نکردم تا جزئیات بیشتری رو بدونم.
راحت بگم «نه، این کار وظیفهی من نیست»، داوطلب شدم و خودم رو دو سه روز تموم درگیر کردم! مشکل اینجا بود که فکر نمیکردم اون کار اون درها هم سخت باشه، ولی وقتی واردش شدم عملا بدجوری بهم پیچیده شد و به قولی الکی سر خودم رو شلوغ کردم؛ دلیل؟ در همون شروع جریان تلاش نکردم تا جزئیات بیشتری رو بدونم.
بدی قضیه اینجاست که بعضی وقتها لطف کردن تبدیل به وظیفه میشه، این دقیقا حکایت من بود. شروعش این بود که قرار بود نفر دیگهیی رو کاور کنم که کار (پروژه) عقب نیفته ولی خب قضیه منجر به این شد که مدیر پروژه هی از من پیگیری میکرد، طوری که انگار وظیفهی من این بوده؛ خوبی ماجرا این بود که به هر حال بعد دو سه روز تقریبا به آخر کار رسیدیم، همین «بله» گفتن منجر به این شد با خیلی آدمها از نزدیک کار کردم و مهمتر اینکه بدونم قبل از «بله» گفتن باید همه کار رو با جزئیات بررسی کنم و بعدا تصمیم بگیرم. من همیشه به خیلی از دوستان ساکن نیمکره جنوبی میگم که لازم نیست بلافاصله جواب چیزی رو بدیم، خیلی راحت میتونیم بگیم در موردش فکر میکنم؛ یا مثلا احتیاج دارم جزئیات بیشتری ازش رو بدونم. در هر حال گذاشتمش به حساب تجربهی جدید، فعلا که به قول اینها So far so good!
پ.ن: یه چند هفتهای بود فرصت نوشتن نداشتم، وقتی هم کمتر مینویسم انگار نوشتن برام سخت میشه. تصمیم دارم حداقل هفتهای یکبار چیزی
بنویسم. حالا شاید پایلیش کنم یا نه.
بنویسم. حالا شاید پایلیش کنم یا نه.