همیشه راه دیگه‌یی هم هست!

یه چیزی تو ذهنمه که نمی‌دونم چطوری بگم که بتونم منظورم رو برسونم؛ خیلی وقتها فکر می‌کنم برای هر مشکلی یه راه حل دیگه‌یی به جز چیزی که شاید همه فکر می‌کنن (منظورم اینه که خیلی عمومی‌تره، نه اینکه من علامه دهر باشم) وجود داره.
یه وقتی همون اوایل که اومده بودیم می‌خواستم یه چیزی بگم که الان یادم نیست چی، به عنوان مثلا  خواستم بگم «فلان محل نزدیکه!» ولی تو ذهنم نمی‌اومد چی بگم دقیقا. یه همکاری داشتم که گفتش Not too far (یعنی چیزی که من میخواستم بگم رو به نوع دیگه مطرح کرد)؛ هدفم اضافه کردن چیز جدیدی در مورد مهارت حرف زدن و زبان انگیسی نبود. ولی از اون موقع بیشتر به این فکر می‌کنم همیشه یه راه دیگه‌یی هم هست که منظورمون رو بگیم. اگه مثلا در مورد کلمه‌یی به بن‌بست رسیدیم می‌شه یه طور دیگه‌یی گفت.
.
یه مورد دیگه که شاید یه کمی تکنیکال و حوصله‌سربر باشه؛ یه جدولی از یه دیتابیسی تو یه پروژه‌یی خراب شده بود، از اونجایی که حجمش زیاد بود و وقت پروژه محدود؛ سخت بود که کل دیتابیس رو بیاریم روی سرور. برای همین شروع کردیم فقط به بازیابی همون یه جدول؛ }جدول رو بریز تو به فایل
و هزار تا داستان دنبالش
{ خلاصه که کلی زمان گذاشتیم که این کار رو انجام بدیم {که حالا وارد حواشی کار نمی‌شم} ولی همین کار به اصطلاح کوچیک به مشکلات خیلی بزرگتری خورد که چند ساعتی درگیرش بودیموقتی که سبک شدم و تونستم یه کمی فکر کنم یه مجموع دستوراتی یادم اومد که گوگل کردم و فهمیدم میشد اون اطلاعات خراب رو یه طورایی به شکلی که می‌خواستیم برگردوند. آخرش به خودم گفتم ببین! بازم راه دیگه‌یی بود، شاید به جای چهار ساعتی که روی اون کار زمان گذاشته بودی به این راه فکر می‌کردی خیلی زودتر به نتیجه می‌رسیدی!
 
 

خلاصه‌ی داستان همونطور که گفتم همیشه سعی می‌کنم فکر کنم راه بهتری هست، می‌شه از یه طور دیگه فکر کردن مسائل رو به شکل دیگه‌یی حل کرد!