بزرگترین ترس زندگی
از Netflix یک مستندی در مورد «بیل گیتس» دیدم به اسم inside bill’s brain ، جدای از همه بخشها، صحبتها یه تیکه کوچیکی چند روزی ذهنم رو به خودش مشغول کرد. نفر مقابل از بیل گیتس میپرسه «بزرگترین ترس زندگیت چیه؟» و اون چند ثانیه مکث میکنه و جواب میده «اینکه یک روزی مغزم دیگه خوب کار نکنه!» وقتی این جمله رو گفت چند دقیقه Pause کردم و به سوالی که پرسیده بود فکر کردم، با خودم آروم تکرار کردم «بزرگترین ترس زندگی من چیه؟»
شاید اون قدری مساله بزرگی نباشه ولی من چند روزی ذهنم درگیر این سوال بود – برای همین هم در موردش اینجا مینویسم- تو همون هفته و برای خودم نوشتم بزرگترین ترس من توی زندگی چیه؟
از چی می ترسیم؟
به نظرم این ترسها توی وجود همهی آدمها طبیعیه، گمونم در کل دو مدل کلی میشه براش تعریف کرد.
- – ترسهایی که کنترل اونها در اختیار ما نیستن، عمدتا چیزهایی مثل از دست دادن عزیزان، دور بودن از آدمهایی که دوستشون داریم (طبعا توی ذهن من مهاجرت و خانواده شکل گرفته)
– ترسهایی که تا حدودی شاید برای ما قابل کنترل باشن.
در مورد قسمت دوم ترسهایی مثل:
ترس از دست دادن شغل
ترس بیپول شدن!
ترس مورد قضاوت قرار گرفتن
ترس مورد تمسخر قرار گرفتن
و شاید هزاران چیز دیگه که به احتمال زیاد بسته به آدم، سن و سال، شرایط و خیلی چیزهای دیگه میتونه متفاوت باشه. حالا چرا گفتم ترس از چیزهایی که تا حدودی قابل کنترله؟ منظورم اینه که میشه تا حدودی کارهایی براش انجام داد، مثلا میشه اونقدری روی مهارتهامون کار کنیم که نگران از دست دادن کار نباشیم، میتونیم توی زندگی برنامهریزی کنیم و برای روزهای سخت «پس انداز» داشته باشیم. حتی میشه تمرین کنیم که از قضاوت و مسخره کردن دیگران ناراحت نباشیم و نترسیم! – منظورم این نیست که برای همه و در هر شرایطی اما در کل به نظرم قابل کنترل هستن-
راستش حالا که دارم اینها رو مینویسم دارم به این فکر میکنم که میشه به ترسهای مورد اول هم همینجوری نگاه کرد؟ میشه روی خودمون کار کنیم که از «مرگ» و فکر دور بودن عزیزهامون نترسیم؟